Web Analytics Made Easy - Statcounter

ایسنا/یزد پل مکانیزه عابر پیاده ستاره در شهر یزد یکی از مدرن‌ترین پل‌های عابر پیاده در کشور است که با وجود صرف هزینه‌ی میلیاردی برای ایجاد آن، سالهاست بلااستفاده مانده و سرنوشت آن با اعلام بی‌اطلاعی مسئولان و متولیان شهر یزد در هاله‎ای از ابهام است.

قریب به یک ماه پیش خبری با عنوان «حیف و میل بودجه بیت‌المال زیرسایه بی‌تدبیری مسئولان شهر یزد» راجع به عدم ساماندهی و رها شدن مکانیزه‌ترین پل عابر پیاده شهر یزد یعنی پل عابر پیاده‌ی مقابل مجتمع تجاری ستاره در میدان آزادی این شهر و دقیقاً در برابر دیدگان هر روزه‌ی مسئولان شهرداری و اعضای شورای شهر از سوی این رسانه منتشر شد تا شاید بازخورد مناسبی برای جلوگیری از به هدر رفتن این سرمایه عمومی باشیم ولی نه تنها اقدام مناسبی از سوی متولیان امر صورت نگرفت بلکه چند روز پس از نشر این خبر، درهای پل نیز به روی عابران پیاده بسته و آن را به طور کامل تعطیل کردند به طوری که اکنون تنها به یک سازه‌ی سنگی با ظاهری آشفته برای نصب بیلبوردهای تبلیغاتی شهرداری یزد تبدیل شده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

البته پیگیری‌های خبرنگار ما در مورد علت تعطیلی این پل حکایت از آن داشت که احدی از اعضای شورای اسلامی شهر یزد از جمله رئیس شورا و رئیس کمیسیون حمل‌ و نقل شورا که متولی اصلی این امورات در سطح شهر هستند نیز از تعطیلی و بسته بودن درهای این پل آن هم درست مقابل چشمان و محل کار خود خبر نداشتند.

در حالی که برخی از مسئولان شهرداری، دلیل تعطیلی این پل عابرپیاده را دستور شورای تامین استان بیان کردند اما مسئولان این شورا نیز رسماً اظهارنظری نسبت به پیگیری‌های مکرر خبرنگار ایسنا در این باره نداشتند تا سرانجام این طرح شهری به ظاهر کوچک اما پرهزینه همچنان یک معمای پیچیده باقی بماند.

کلاف سردرگم ساماندهی این پل به اصطلاح مکانیزه که در مهرماه ۱۳۹۴ با سرمایه‌گذاری ۲۴ میلیارد ریال از بودجه بیت المال برای تامین مسیر عبور امن عابران پیاده و ایجاد کاربری‌هایی از جمله تبلیغات بیلبوردی، امکان برپایی گالری‌های نقاشی و عکاسی در آن ساخته شد، از آنجایی پیچیده‌تر می‌شود که «ابوالقاسم محی الدینی» شهردار شهر میراث جهانی یزد دلیل تعطیلی این پل را به خبرنگار ایسنا، مشکلات قضایی عنوان می‌کند و در عین حال تاریخ دقیقی را برای رفع این مشکلات و بازگشایی مجدد پل تعیین نمیکند.

برخی از شهروندان که معمولاً از این مسیر تردد می‌کنند معتقدند که اگر مسئولان شهر در رفع مشکل به ظاهر لاینحل این سازه شهری ناتوان هستند یا از وضعیت آن بی‌اطلاع هستند، بهتر است تدبیر لازم را برای جمع‌آوری آن بیاندیشند تا حداقل ورودی یکی از مهم‌ترین و پرترددترین معابر شهر که به دلیل واقع شدن مراکز درمانی و پزشکی متعدد، هر روزه پذیرایی جمعیتی زیادی از بیماران دیگر استان‌های کشور است، ظاهر مناسبت‌تر و در خور شهر میراث جهانی داشته باشد و شعار «یزد در مسیر تحول» را زیر سئوال نبرد.

انتهای پیام

منبع: ایسنا

کلیدواژه: شهرداري يزد شوراي اسلامي شهر يزد پل عابر پیاده استانی اجتماعی استانی اجتماعی استانی اقتصادی استانی شهرستانها استانی فرهنگی و هنری مسئولان شهر عابر پیاده شهر یزد پل عابر

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۶۹۳۲۴۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

معمای اتوبان

  مکانیک هم با پلیس تماس می‌گیرد و سرگرد اصلانی وهمکارانش به محل کشف جسد می‌رسند.مردم هم با دیدن آمبولانس و ماشین پلیس کنجکاو شده و در محل موردنظر تجمع می‌کنند.دکترکه یکی ازرفقای سرگرداست، دربررسی‌های اولیه متوجه می‌شود جسد متعلق به زنی شصت و چند ساله است که خفه‌شده و حدود دو ماه از مرگش می‌گذرد.جسد برای ادامه بررسی‌ها به پزشکی‌قانونی منتقل می‌شود.

ادامه داستان...

سرگرد گزارشی را که دکتر برایش در منزل آورده بود با دقت مطالعه کرد. در گزارش ذکر شده بود مقتول زنی ۶۲ ساله است که حدود دو ماه قبل با روسری خودش خفه‌شده و خیلی ناشیانه دفن گردیده بود. سرگرد از همکارش خواست که تحقیقات را برای شناسایی زن آغاز کنند. هنوز چند ساعتی نگذشته بود که محمدی، همکار سرگرد با او تماس گرفت و گفت هویت مقتول شناسایی شده است. سرگرد خودش را به‌سرعت به آگاهی رساند. محمدی در اتاق سرگرد منتظر بود که با دیدن او از پشت لپ‌تاپ بلند شد، ادای احترام کرد و گفت: قربان! حدود دو ماه قبل خانمی به آگاهی مراجعه کرده و گفته مادرش گم شده است. مشخصاتی که از مادرش ثبت کرده، شباهت‌های زیادی با مقتول دارد. با این حال باهاشون تماس گرفتم تا برای شناسایی بیان.
سرگرد گفت: آفرین محمدی. داری راه میفتی.
محمدی لبخند زد و گفت: باعث افتخاره وقتی شما ازم تعریف می‌کنی.
محمدی گفت: ممکنه کار دراکولا باشه؟
سرگرد گفت: بالاخره می‌فهمیم.
سرگرد و محمدی به سمت پزشکی‌قانونی حرکت کردند. در بین راه دکتر با سرگرد تماس گرفت و گفت که دختر مقتول او را شناسایی کرده اما حالش بد شده و به اورژانس خبر داده تا او را به بیمارستان منتقل کنند. دکتر نشانی بیمارستان را به سرگرد داد و هر دو به سمت بیمارستان رفتند. خانم جوانی روی تخت خوابیده و بی‌قراری می‌کرد. سرگرد در زد و به اتفاق همکارش محمدی وارد اتاق شدند. همسر زن هم کنار تخت نشسته بود و سعی می‌کرد او را آرام کند. 
سرگرد گوشه‌ای ایستاد و گفت: تسلیت می‌گم خانم بهاری. می‌دونم در شرایط خوبی نیستین. اما برای پیدا کردن قاتل به کمک شما نیاز داریم.
زن همچنان گریه می‌کرد. همسر خانم بهاری با سرگرد دست داد و بابت تسلیت به همسرش تشکر کرد و گفت: نسرین اصلا حالش خوب نیست. ممکنه جسارتا بزارین برای بعد؟
سرگرد می‌خواست به او پاسخی بدهد که نسرین بهاری در حالی که اشک‌هایش را پاک می‌کرد گفت: هر سوالی دارین بپرسین. می‌خوام قاتل مادرم زود پیدا بشه.
سرگرد پرسید: چه زمانی متوجه شدین مادرتون گم شده؟
نسرین گفت: حدود دو ماه پیش بود که خبر گم شدن مادرم رو به کلانتری دادم. مادرم عادت داشت جمعه‌ها مارو دعوت کنه برای ناهار بریم خونش. آخه از وقتی خواهرم رفت آلمان، مادرم خیلی تنها شد. مدام به همدیگه سر می‌زدیم. مادرم همیشه پنجشنبه به من زنگ می‌زد و می‌پرسید ناهار چی دوست داریم درست کنه. اما اون روز زنگ نزد. من تماس گرفتم اما جواب نداد. نگرانش شدم. چون شوهرم سر کار بود، من خودم رفتم خونش. آخه من کلید خونه مادرم رو دارم. در رو باز کردم اما خونه نبود. تا شب منتظر موندم. با خودم گفتم شاید رفته خرید اما نیومد. منم سریع رفتم کلانتری و ماجرارو تعریف کردم.
«مادرتون فراموشی نداشت؟»
نسرین کمی مکث کرد و گفت: نه، مادر من مدام کتاب می‌خوند و جدول حل می‌کرد. مغزش مثل ساعت بود. حتی حواسش از من بیشتر جمع بود.
سرگرد پرسید: اون روزی که خبر مفقودی مادرتون رو دادین، با مورد مشکوکی روبه‌رو نشدین؟
نسرین گفت: نه مثلا چی؟
«مثل این‌که خونه به هم ریخته باشه. یا این‌که یه چیزی سر جاش نباشه.»
نسرین کمی فکر کرد و گفت: نه، چیزی یادم نمیاد.
«خواهرتون چند وقته رفته آلمان؟»
- شش ماهی هست برای ادامه تحصیل رفته. حالا نمی‌دونم چطوری به اون خبر بدم.
سرگرد رو به همسر نسرین کرد و گفت: آقای...
مرد گفت: مرتضوی هستم.
 سرگرد پرسید: شغل شما چیه؟
مرد گفت: من کارمند بیمه‌ام.
«شما از چه زمانی متوجه شدین مادر همسرتون گم شده؟»
- خانمم تماس گرفت و خبر داد.
«مزاحم استراحت‌تون نمی‌شم. فقط این‌که از تهران خارج نشین. ممکنه سوالاتی بازم پیش بیاد.»
سرگرد و همکارش از بیمارستان خارج شدند. محمدی رانندگی می‌کرد و سرگرد در فکر فرورفته بود.
محمدی پرسید: به نظر با پرونده پیچیده‌ای روبه‌رو هستیم.
سرگرد حرفی نزد و سرش را به علامت تایید تکان داد. محمدی گفت: به نظرتون با یه قاتل حرفه‌ای یا زنجیره‌ای روبه‌رو هستیم؟
سرگرد گفت: نه اتفاقا به نظر خیلی ناشی میاد.
محمدی گفت: آخه مثل مقتولین پرونده دراکولا خفه شده.
سرگرد گفت: شاید می‌خواد ذهن مارو منحرف کنه. چون دراکولا این‌قدر ناشیانه قربانی‌هاشو دفن نکرده.
محمدی گفت: یعنی یه نفر داره ادای دراکولا رو درمیاره؟
سرگرد حرفی نزد. محمدی او را به منزلش رساند و رفت. سرگرد کتش را روی مبل انداخت، لپ‌تاپ و پرونده‌هایش را روی میز گذاشت و آنها را بررسی کرد. برای خودش نیمرو درست کرد و پشت میز کارش شام خورد. نیمه‌های شب هم همان‌جا خوابید. صبح با صدای زنگ موبایلش بیدار شد. به ساعت مچی‌اش نگاه کرد. ساعت ۱۰ بود. سریع از جا پرید و تلفنش را جواب داد. محمدی بود. تلفنی به او خبر داد که جسد زن دیگری پیدا شده است. سرگرد سریع خودش را به آگاهی رساند. زن ۷۰ ساله‌ای با روسری خفه شده و در اتوبان رها شده بود.
محمدی گفت: کار دراکولاست؟
سرگرد گفت: باید بررسی کنیم. دکتر گزارش رو آماده کرده؟
- تا چند دقیقه دیگه براتون ایمیل می‌کنه.
سرگرد پشت کامپیوتر نشست و گفت: هویت جسد مشخص شده؟
محمدی گفت: بله. خانم رشوند، ۷۰ ساله که دیشب جسدش توی اتوبان پیدا شده. یه پسر داره که معتاده و چند ماهه توی کمپ هست.
سرگرد گفت: چطور شناسایی شده؟
محمدی گفت: توی جیبش کارت شناسایی داشته اما چیزی همراهش نبوده. انگار قاتل می‌خواسته که ما خیلی زود مقتول رو پیدا و شناسایی کنیم. فکر کنم این بار دراکولا روش کارشو عوض کرده.
سرگرد از روی صندلی‌اش بلند شد و در اتاق قدم زد. کنار پنجره رفت و به بیرون خیره شد.

دیگر خبرها

  • معمای بنزین در ایران
  • شرایط پیچیده سردار آزمون در رم | ستاره ایرانی را نه رم می‌خواهد، نه لورکوزن!
  • ساماندهی هرچه سریع ساحل گیسوم
  • معمای وام ازدواج ۱۴۰۳ چگونه حل می‌شود؟
  • (ویدئو) زنده ماندن معجزه‌‌‌آسای عابر پیاده از واژگونی تریلی
  • داستان پیچیده بازگشت گل‌محمدی؛ مجوز تا پایان فصل صادر نمی‌شود؟!
  • معمای اتوبان
  • داستان پیچیده بازگشت یحیی گل‌محمدی؛ مجوز تا پایان فصل صادر نمی‌شود؟!
  • بی توجهی به جلوی راننده ۱۷ ساله جان عابر پیاده را گرفت
  • پروانه با الگوی منحصر به فرد را پیدا کنید (معمای تصویری)